نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نيرواناي شگفت انگيز

براي شركت در مسابقه ي ني ني شگفت انگيز رفتم تو آرشيو عكسات؛ اما ميدوني چيه گلم! تو كلاً شگفت انگيزي و همه ي كارات براي ما عجيب و غريبه. چون لحظه به لحظه رشد ميكني و كار جديدي انجام ميدي كه تا حالا انجام نميدادي و اين خب خودش پر از شگفتيه. هميشه ميگم آخه تو چه جوري اين چيزا رو ميفهمي!؟ به نظرم طراح مسابقه ي ني ني شگفت انگيز بايد بيشتر توضيح ميداد كه منظورش از شگفتي چيه؟ البته اگه يه كار خيلي عجيب از ديد سايرين منظور باشه كه خب ولي به نظرم يه چيزي كم داره. مثلاً عكس تنها ممكنه گويا نباشه. اينكه تو چه سني چه كاري انجام داده شده خيلي مهمه. تازه نوشته شده استعداديابي ني ني شگفت انگيز؟!  نميدونم به توضيحات عكس هم توجه ميشه يا نه؟ ولي خب شايد ...
28 تير 1390

تكامل نيروانايي (شماره 1)

اينقدر فزاينده پيش ميري كه واقعاً از دستم دررفته سيرتكاملت رو بخاطر بسپرم و بنويسم. اينا رو سر جمع مينويسم تا يادم نرفته:  ♠ تو حرف زدن در حد يه خانوم پرچونه حرف ميزني كه واقعاً ‌اگه اين زبون رو نداشتي بقول آقاجون كلاغا ميبردنت. اصطلاحاتي ميگي كه دهن آدم از تعجب واميمونه. مثلاً: خيلي باحاله بزن قدش دوسِت دارم اينا رو وقتي بجاش بكار ميبري آدم شاخ درمياره چون ادا درآوردن و تكرار اونچه كه ما ازت ميخواهيم كه ديگه خيلي عادي شده برامون بس كه واردي توش. ديشب كه رفته بوديم خونه ي پروانه ي كاغذي وقتي ميناجون چندتا از اون قاشق خوشكلا كه سرشون قلبهاي صورتي و قرمز و سفيد داشت با هم بهت داد از ذوقت دويدي و گفتي :"ماماني خي...
19 تير 1390

شبی با موسیقی در عمارت موسی خانی

دیشب برای اولین بار به یه شِبه کنسرت موسیقی بردیمت. گروههای مختلف موسیقی شهربابک به مناسبت اعیاد شعبانیه یه برنامه تهیه دیده بودن و مینواختن. روز قبل خاله لیلا گفته بود که به این مراسم دعوتن و بابایی هم که دعوت بود قرار گذاشتیم که سعی کنیم بریم! دیروز هم تو شک که بریم نریم خاله لیلا زنگ زد که من شام هم درست کردم که اونجا میریم تا دیروقت گشنه نمونیم. این یعنی که باید بریم و من خوشحال شدم. از خواب عصر که بیدار شدی برای اینکه تو کارِت تعجیل بندازم و غُرغُر نکنی گفتم "بیا لباستو عوض کنم با نسرین بریم عمو آهنگ بزنه" و تو تکرار کردی "عمو آهنگ بزنه". پوشیدی و راه افتادیم. تو راه با نسیرین و محمدجواد که بخاطر تو مهمون ماشین ما شده بودن کلی کِیف...
17 تير 1390

من و آنتاها و ساینا

هوش و حواس مامان فریبا در حد تیم ملی، نه لالیگا یا شاید هم بیشتر!!! آخه چطور ممکنه لینک دوست جونای منو ندیده باشه. چطور ممکنه مامان آناهیتا و ساینا  بهش آدرس داده باشن و نره بهشون سر بزنه. خاله زینب عزیزم، خاله صالحه جونم، مامانِ منو ببخشید. دیدم دیگه بهم سر نمیزنین. نگو گفتین این مامان نیروانا چه از دماغ فیل افتاده ایه که ما که کنارشیم و همش باهاشیم نمیبینه. تو رو خدا به حساب حواس پرتیش بذارین نه بی معرفتیش. دوستای خوب من! پیوند وبلاگیمون مبارک. آنتاها این عکس خوشکلت رو به افتخارت میذارم اینجا تا منو ببخشی. ساینا جونم زودتر ببینمت الهی بیشتر دوست بشیم با هم. ...
15 تير 1390

نوزده ماهگي به صرف رزاولا Rozeola

بعد يه شهربازي توپ كه زدي به بدن خوشگلك! شب تب كردي؛ دوشنبه پيش رو ميگم. تا صبح دو بار قطره خوردي تا تبت بياد پايين. صبح اومدم اداره و نشد آپ كنم. نگرانت بودم. ظهرم كلاس داشتم و عصر كه برگشتم خونه تبت همچنان ادامه داشت. تصميم گرفتيم ببريمت كرمان تا چهارشنبه كه هنوز تعطيل نشده بتوني دكتر بري. با توجه به اوضاع عموميت و گلاب به روتون كه تازه شروع شده بود، بيماري ويروسي تشخيص داده شد و تجويز صبر براي بهبود با اندكي شربت ديفن و استامينوفن. اما تب همچنان مي تبيد و تو بيقرار بودي نازنين. جمعه صبح بود كه ديدم شكم و پشتت گلبارون شده. دونه هاي قرمزي كه خبر از يه علت جديد ميداد و بازم مجبورمون كرد كرمان بمونيم و بازم بريم دكتر. گلي به جمال خاله گل...
12 تير 1390

تصویرها می گویند - نیروانا در اصفهان

نقطه ي پايان سفر نصف جهان بود. شهري كه براي من بيشتر از سي و سه پل و زاينده رود و نقش جهان و چه و چه و چه، هست. شهري كه براي حدود 5 سال در آن زيستم، نه، زندگي كردم با همه ي تلخي و شيريني هاش. شهري كه بهترين دوستاي زندگيمو اونجا پيداكردم. چقدر كوچه و خيابوناش رو گز كردم. شاد يا ناشاد كنار زاينده رودش نشستم و به آبي كه ميرفت خيره شدم. اوههههههه كه چقدر خاطره دارم من از اصفهان ... و زيباترين خاطره ي من وجود خونه و خونواده ايه كه انگار خونه و خونواده ي خودمه. هميشه وقتي از بي مهري خوابگاه و خوابگاهيا دلم ميگرفت بارم رو ميبستم به قصد اونجا، پناهم بود تو اون تنهايي و غربت. ميرفتم و يه جون تازه و حال خوش پيدا ميكردم و برميگشتم به غربت دان...
6 تير 1390

فرهنگ لغات نیروانایی (شماره 4)

چرخُلک: چرخ فلک خوراس: سوراخ دَیود: درآورد پسرگُلی: پدرسوخته (با عرض معذرت؛ نیروانا وقتی شیطنتش به درجه ی بالایی می رسید ناخودآگاه این اصطلاح رو بکار میبردیم. بعد دیدیم زشته که حرف بد بگیم و اون طوطی هم یاد بگیره. اینه که با کمی تغییر در چنین مواردی بهش میگفتیم : "پسردوخته" و نیروانا بجاش میگه "پسرگلی". بامزه اینجاست وقتی کاری انجام میده که حد بالای شیطنت توش هست یا حتی قصد انجام اون شیطنت رو داره قبلش میگه "پسرگُلی"و با یه مکث و سکته ی خیلی بامزه هم میگه، جوری که ما هم دیگه همین اصطلاح رو بکار میبریم برا یادآوری شیطنتاش) ...
6 تير 1390

برای مریم جونی که تازه پیداش کردیم

دوستای خوبم که دلتون غنج میزنه برا کمک به دیگران. این مریم عزیز ماست که الان احتیاج به کمک داره. من اتفاقي از توي وب چرخي و لينك دوستان بهش رسيدم. چيز زيادي ازش نميدونم ولي دلم گواهي ميده كه دلش درياست. هرجور ميتونين بهش كمك كنين برام كامنت بذارين شماره كارت بدم و البته كه از چشم باز خداوند پنهان نمي ماند هر آنچه به فرزندانش نيكي كنيم. ...
4 تير 1390

ترانه هاي درخواستي

عشق شعر و ترانه و آوازي و خيلي دوست داري ترانه هاي مورد علاقه ات رو برات بخونم. وقتي تو ماشين حوصله ت سر ميره، وقتي تو حموم مشغول آب بازي هستيم، وقتي شير ميخوري يا وقتي آخر شب هرچي شير ميخوري خوابت نميبره. منم سعي ميكنم هرچند شكسته بسته ولي با حفظ ريتم و آهنگ برات بخونم و خوش باشيم. يه چند تا از ترانه هايي كه خيلي دوست داري و بايد آرشيوشون كنم برات يادگاري اينا هستن: "سوسن خانوم(اسنون)" از Barobax (كه از بدو تولد با تغيير نام سوسن به نيروانا برات ميخوندمش) "Broken Angel" و" Googooli" از آرش "بري باخ" از منصور "نفس من" از افشين "از دست تو" و "اي جان" از كاميار انواع ترانه هاي ابي (ايبي)  (كه تازه صداش هم تشخيص ميدي ...
1 تير 1390